انسان
نمی دانم چه هستم،
فقط می دانم،
کمی شبیه انسانم،
نه تاری دارم برای تنیدن،
نه بالی دارم برای پریدن،
و نه دندانی برای دَریدن،
کمی شبیه انسانم، اما...
اما روزهایی که نیستی؛
تنها می شوم و دلتنگ،
خاطره خنده هایم را فراموش می کنم،
و کمی می میرم.
وقتی در دنیای انسان ها درک این شرایط، سخت ترین کار دنیاست،
با خود می گویم:
فقط کمی شبیه انسانم.
نمی دانم چه هستم.